حسین عبدالملکی
نگاهی به مکتوبات و آرای نظریه پردازان علوم اجتماعی و فرهنگی دلالت بر آن دارد که زبان و فرهنگ از یک درهم تنیدگی خاص و به عبارتی نوعی برهم کنشی برخوردارند بطوری که شناخت مرز مشخصی بین این دو مفهوم به آسانی امکان پذیر نیست.
ارتباط مستقیم زبان و فرهنگ بدون شک بر کسی پوشیده نیست تاثیر این دو بر یکدیگر آنقدر عمیق است که گاهی به دست دادن قرائتی مشخص از تاثیر و تاثرات این دو بر یکدیگر مشکل می شود. از یک سو زبان، جزئی از قلمرو فرهنگ محسوب شده و به قرائتی زیر مجموعه ای از آن است.
از سوی دیگر می توان با قایل شدن حوزه ای نسبتاً مستقل برای زبان آن را در تعاملی متقابل با فرهنگ مورد مداقه قرار داد به عبارتی واژگان، مفاهیم وکلیت چارچوب قواعد دستوری یک زبان، ناظر به معنایی است که در پس آن و به عبارتی در کلیت فرهنگ مرتبط با آن قرار دارد و در معنایی نشان دهنده سمت وسوها و نوع نگاه کرد فرهنگ به هریک از ساخت های زبانی است که آن را می توان از حد یک واژه تا نوعی نگاه ساخت محورانه به کلیت زبان سراغ کرد. به عبارتی دیگر دراین تلقی، زبان، بازنمود فرهنگ بوده وامکان ها وعدم امکان ها، غنا یا به بیانی کلیت نگره فرهنگ یک جامعه به یک موضوع را نشان می دهد.
از جهتی دیگر کلیت یک زبان می تواند تا حدی در فراگرد تاثیر وتاثرات متقابل با فرهنگ در زمینه تغییر یا تحول فرهنگی آن اثر گذار باشد. هرچند سهم فرهنگ در این تاثیر وتاثرات متقابل بسیار بیشتر بوده اما در بعضی موارد گروهی از نخبگان یک جامعه برای تبیین یک مفهوم یا موضوع یا به عبارتی برای سمت و سو دادن به نگاه کرد فرهنگ جامعه خود به یک مفهوم، واژگان یا مفاهیمی را وارد زبان نموده که خود برفرهنگ تاثیر گذار خواهد بود بطور خلاصه می توان استنتاج نمود که زبان و فرهنگ در بستری همسو با یکدیگر می توانند در جهت تغییر بینش ها ونگرش های موجود در جامعه حرکت کرده و به موازات آن بازنمودی از شرایط فرهنگی موجود در یک جامعه باشند. به عنوان مثال برای تبیین بازخورد زبان بر فرهنگ می توان به واژه معلولیت اشاره کرد.
طی سه دهه اخیر حرکت در جهت تغییر بینش و نگرش جامعه نسبت به معلولیت در غرب شتاب گرفته که خود از یک سو بازنمودی از ایجاد تحولاتی در درون جامعه نسبت به این قشر بوده، از سویی دیگر با ایجاد مفاهیم و واژگانی نوین ناظر به معانی بسیار متفاوتی (از آنچه در گذشته معمول بوده) موجب تغییر کلیت نگاه کرد فرهنگ و به تبع آن تاثیرگذاری در دیدگاه افراد جامعه گشته است.
در واقع دست اندرکاران و محققین حوزه معلولیت بر این اعتقادند که معلولیت بیش از این که مفهومی بیولوژیک باشد پدیده ای اجتماعی است. به عبارتی دیگر معلولیت با تمام تعابیر منفی ای که با خود به همراه دارد توسط اجتماع ساخته شده و به تبع همین رویکرد در جامعه مورد تبعیض واقع می شود.
از این رو سعی کرده اند با ایجاد تعابیری نوین از یک سو باورداشت ها و معانی منفی مترتب بر معلولیت را خنثی نموده و از سوی دیگر تاثیر منفی تعابیر قدیم بر ساختار اجتماعی را نشان دهند. از این رو در ادبیات کنونی حوزه معلولیت در کنار واژه Disabled Persons (افراد معلول) از مفهوم Persons With disability (فرد دارای معلولیت) نیز استفاده می شود که ناظر به فردبودن یک شخص(جزیی از جامعه بودن به مانند افراد عادی)، قبل از اشاره کردن به معلولیت وی است که البته استفاده از مفهوم دوم یعنی Persons with disability (فرد دارای معلولیت) در متون تخصصی درباره معلولیت دارای ترجیح بسیار بیشتری است.
به کارگیری این راهبرد – جایگزینی واژگان برای از بین بردن تعابیر منفی آنها- در حوزه معلولین دارای شاهد مثال های فراوانی در سه دهه اخیر است. یکی از تغییرات مهم در حوزه واژگانی و به تبع معنای منتج شده از آن در حیطه معلولیت استفاده از اصطلاح visually impared به جای blind است.
نگاهی معنا شناختی به این دو واژه نشان می دهد که blind به معنای نابینا که تبعاتی منفی را نیز می توان در پس آن مشاهده کرد (چرا که تا حدی بصیرت درونی ونیز قدرت تشخیص عقلی را نیز شامل می شود) به اصطلاح visually impared به معنای آسیب دیده بینایی تبدیل شده است. نگاهی به کلمه blind و قیدها و صفت های مترتب بر آن حاکی از نوعی نابینایی است که یک نوع بار منفی معنایی نیز در آن وجود دارد. مثلاً کلمه blind ness به معنای بی بصیرت مورد استفاده قرار می گیرد که با تغییر به visually impared بر این تعبیر معنا شناختی دلالت دارد که فرد نابینا دارای هیچ مشکل دیگری نبوده و تنها از لحاظ بینایی آسیب دیده است و به تبع آن در سایر زمینه ها به مانند دیگر افراد جامعه ضمن برخورداری از حق وحقوق مساوی با آنها به عنوان یک شهروند عادی تلقی می شود و دیگر ابعاد منفی ای که در پس blind موجود بود در تعبیر آسیب دیده بینایی وجود ندارد.
این تغییر واژگانی از یک سو نمایانگر تغییر نگرش وبینش این جوامع در بطن و متن آنها نسبت به نابینایی بوده و از سوی دیگر ضمن بازنمایی این تغییر نگرش در مقامی دیگر موجب تغییر نگاه کرد افراد جامعه و به عبارتی نوعی تلاش برای تقلیل مفهوم نابینایی از یک معضل یا نوعی نگاه کرد منفی به آسیب دیدگی در یک حوزه مشخص و به تبع آن کمک به بهبود هر چه بیشتر ارتقا پایگاه اجتماعی این قشر است.
از این رو در کشور ما نیز با توجه به آنچه در بالاآمد شاید برای ارتقای جایگاه معلولین و پایگاه اجتماعی این قشر چه بطور کلی و چه در اجزای مختلف آن این راهبرد یعنی نظام تغییر واژگانی و استخدام اصطلاحاتی کارا در قالب کلیت زبان ارتباطی، در جهت از بین بردن بارهای منفی بعضی از مفاهیم و واژگان مانند واژه معلول و نیز ارتقای فرهنگ نگاه کرد به این قشر، کاربستی مناسب و قابل استفاده است.
هرچند تقریباً در طی یک دهه اخیر تلاش های پراکنده ای در این زمینه انجام گرفته است که می توان رسمی ترین شکل آن را در سخنان ریاست محترم جمهور مبنی بر تاکید به استفاده واژه دیگری به جای معلول دانست، اما به رغم تاکیدات مکرر وی، هنوز وحدت رویه چندان مشخصی در این زمینه انجام نشده و هیچ کدام از واژگان پیشنهادی، رسمیت چندانی نیافتند.
واژه هایی چون توانمند، توانخواه، توانجو، توان پو، توان یاب و افراد دارای توانایی های خاص و… تنها بخشی از واژگانی است که برای جایگزینی واژه معلول پیشنهاد شده اند و در جاهای گوناگون به انحای مختلف به کار رفته اند. اما بسیاری از این جایگزین ها توانایی پذیرش ساخت های مختلف واژگانی را نداشته و یا بعضی از آنها پتانسیل لازم برای معرف بودن کلیت این قشر از جامعه (معلولین) را ندارد.
بی شک واژه جایگزین معلول باید در عین رسا، گویا و منطبق با زبان معیار بودن و نیز داشتن قابلیت پذیرش حالت های مختلف واژگانی و به کار رفتن در شکل های مختلف بنابر اقتضا، دارای بار مثبت اجتماعی و فرهنگی بوده و به عبارتی معرفی برای گروهی از افراد باشد که در عین داشتن یک یا چند آسیب، در گام اول دارای توانایی ها و قابلیت های بالقوه و بالفعل فراوانی هستند و در گام بعد به مانند سایر افراد جامعه شهروندی عادی و دارای حقوقی مشخص هستند و باید امکانات و شرایط ویژه ای برای جبران آسیب های آنها ارائه شود.
بدون تردید وقت آن رسیده است که خود جامعه معلولین و نیز دست اندرکاران این حوزه در کنار نهادها و مسئولین ذیربط (سازمان بهزیستی، کمیسیون معلولان مجلس شورای اسلامی، «ان جی او»های معلولین و فرهنگستان زبان فارسی و…) در تلاشی هماهنگ و منسجم در جهت برگزیدن واژه ای برای جایگزینی «معلول» که شرایطی که در بالابرشمرده شد را دارا باشد، اقدام کنند و در وهله بعد این واژه را رسمیت بخشند.
منبع: روزنامه ایران، شماره ۵۲۵۷، صفحه (راهبرد فرهنگی)، ۹۱/۱۰/۲۶